بارها و بارها کلمه استراتژی را شنیدهایم و از آن استفاده کردهایم. در واقع، ما از همان لحظه که پا به دنیا میگذاریم استراتژیهایی را تدوین و پیادهسازی میکنیم. در هر زمانی، هرکسی قادر به تجزیهوتحلیل واکنش دیگران و انجام حرکتهای استراتژیک است. هر روز از زندگی استراتژی را تجربه میکنیم. اما واقعا این کلمه چیست؟ از کجا آمد؟ و آیا واقعا ما آن را درست به کار میبریم؟ به همین دلایل ما تصمیم گرفتیم تا استراتژی را معرفی کنیم و نه تعریف، چرا که با خواندن این متن به این پیخواهید برد که استراتژی خود دنیایی است که گنجاندن آن در تعریف، بستن چشم برروی دنیای آن است؛ پس باید مقوله استراتژی را درک کرد.
اساسا مفهوم استراتژی برای سیاست و علوم مدیریتی به کار میرفته است. اما در چندین سال گذشته، علاقه به مدیریت استراتژی بسیار سریع رشد کرده است. در زمینه مدیریت مشاغل کتابهای جدیدی در مورد مدیریت استراتژی، برنامه ریزی استراتژیک، تدوین استراتژی و استراتژی شرکت با پیشرفت فزایندهای ظاهر شده است و چندین مجله جدید به طور خاص با مسئله استراتژی سروکار دارند. حتی کتابهای درسی با موضوعات غیر استراتژی اغلب داشتن کلمه “استراتژی” را در عنوان خود مفید میدانند. اخیراً بخشهای عمومی از جمله ارتش به مدیریت استراتژی علاقهمند شدهاند. علاقه فعلی به موضوع نشان دهنده اهمیت آن با وجود سردرگمی مفهومی مرتبط با مفهوم استراتژی است.
بخش قابل توجهی از ادبیات در مورد مفهوم استراتژی و هنر استراتژیک، بیشتر در زمینههای مدیریت تجارت و کسبوکار، تفکرات و مسائل نظامی و اخیراً در تحقیقات و برنامههای آینده به وجود آمده است. در طول این سالها، به طور فزایندهای آگاه شدیم که هر یک از این سه ادبیات روشهای خاص خود را برای صحبت در رابطه با استراتژی دارند.
اساساً هدف ما روشنسازی مفهوم و توسعه این موضوع است. مفهومی که ما از آن به عنوان “استراتژی” یاد میکنیم، به یک فعالیت آشنای انسانی، به ویژه فعالیتهای انسانی در محیطهای سازمان یافته اشاره دارد که ظاهراً از اهمیت بسیار بالایی برخوردار و کاملاً پیچیده است به علاوه به شدت گریزان و فرار است. کلمه استراتژی در زمینههایی رخ میدهد که با مدیریت عملی مسائل انسانی اعم از مشاغل، دولت، جنگ یا توسعه و تحول در جامعه سروکار دارد. هر زیرمجموعه از مدیریت امور بشری مفهوم خاص خود از استراتژی را بیان میکند.
مطمئناً یک شخص میتواند یک استراتژیست برجسته باشد حتی بدون آنکه درکی از مفهوم استراتژی داشتهباشد، در واقع فقط به این دلیل که استراتژی یک علم دقیق نیست همچنین یک ابزار یا مهارت مشخص برای خودش هم نیست، بلکه یک ویژگی بسیار انتزاعی از شناخت پیچیده انسان است که به ما اجازه میدهد، خود را در زندگی مطابق با اهداف شخصی یا عمومی که داریم هماهنگ کنیم. بهاین ترتیب، استراتژی باتوجه به مشخصه فردی هر یک از ما بهوجود میآید و انجام میپذیرد،یا به عبارت دیگر، توسط شخصیت ما هدایت میشود.
پس به بررسی استراتژی از جنبههای مختلف میپردازیم و آن را توضیح میدهیم، بههمین سبب میتوانیم به یک معرفی جامع از استراتژی دست پیداکنیم.
بنیاد مفهوم تاریخ کلمه استراتژی
یکی از راههای آگاهی از معنای اصلی یک مفهوم، بررسی زمینهای است که آن مفهوم ابتدا در آن نامگذاری شده است. پس این راه میتواند مفید باشد که منشأ مفهوم استراتژی را بررسی کنیم.
کلمه استراتژی از کلمه یونانی “strutegos” به معنای ژنرال و فرماندهی یک ارتش است. اکثر ایالتهای اولیه یونان در حدود ۵۵۰ قبل از میلاد مسیح دارای یک استروتگوس یا افسر عمومی ارتش بودند. معمولاً وی یک مقام نظامی بود، اما بعداً با افزایش کارکردهای اداری، مدنی و سیاسی تبدیل به یک مقام مهم دولتی شد. در سال ۵۰۰ قبل از میلاد، استراتژی یک هیئت مدیرهای از ۱۰ ژنرال در آتن بود، که به عنوان راهی برای هماهنگی و اتحاد ۱۰ قبیله و قدرت ایجاد شد. در واقع استراتژی به هرکدام از ژنرالها این هیئت مدیره ۱۰ نفره میگفتند.
این بخشی از اصلاحات اساسی در دولت بود که آن زمان صورت گرفت. هر ژنرال فرماندهی ارتش قبیله خود را بر عهده داشت و بعنوان فرمانده عالی وقت نیز عمل میکرد. در سالهای ۵۰۰ قبل از میلاد، دولت آتن به طور اساسی سازماندهی مجدد شد، و تعدادی از ساختارها و رویهها ایجاد شد که هدف از آنها دموکراتیک کردن یونان بود. فرمهای سازمانی اختراع و نصب شد، که مانع از ظهور مجدد ظلم میشد و بخش بزرگی از جمعیت را در تصمیمات ایالتی درگیر میکرد.
همزمان با این اصلاحات ژنرالهای استراتژی در میان مردم از محبوبیت زیاده برخوردار بودند، زیرا نوعی مقابله با اشرافیگری محسوب میشدند. در مواقع بحران آنها میتوانستند فرماندهی اصلی را به یكی از ۱۰ نفر واگذارکنند، در حالی كه زمانهای دیگر به نوبه خود فرماندهی ارشد را انجام میدادند یا اختیارات مختصاتی که به آنها داده شده بود را اداره میکردند. در قرن ۵ قبل از میلاد قدرت استروژیا به واسطه کارکردهای مهم سیاسی خصوصاً در امور خارجه به میزان قابل توجهی افزایش یافت.
رئیس استراتژیک به یکباره فرمانده ارتش، رئیس دولت، رئیس مجامع فدرال و وزیر امور خارجه بود؛ به همین سبب کمکم قدرت نظامی رفتهرفته بر قدرت مدنی جامعه غالب شد و منجر به ایجاد دیکتاتوری شد. استراتژی به معنای مدرن هیئت مدیره و برنامههای امروزی نبود. هیچ مسئولیت جمعی و سیاسی متفق القول وجود نداشت. همچنین مشابه کابینههای امروزی نبود. هر استراتژی در واقع، فردی با نفوذ گسترده و خود رأی بود.
استراتژی به عنوان یک فعالیت طبیعی و انسانی
با این حال، استراتژی یک ویژگی منحصر به فرد از شرایط انسانها نیست. در طبیعت، استراتژی از صفات (ویژگیها) افراد و ملتها برای مقابله با اهداف و بقا در نظر گرفته میشود. از این رو، استراتژیها برای بقا ظهور کردند و بی وقفه تکامل پیدا کردند.
برای مثال میتوان چنین پویایی را از طریق تئوری انتخاب طبیعی نشان داد. هنگامی که محیط و منابع آن دچار تغییراتی میشود، ارگانیسمها باید به سرعت با شرایط جدید مطابقت پیدا کنند، و هدف اساسی که دارند را حفظ کنند، یعنی اطمینان از بقا و زنده ماندن فرزندان. این در اکولوژی به عنوان تئوری انتخاب r/k شناخته میشود. باتوجه به ویژگیهای غالب محیط، ارگانیسم ها استراتژی ―r‖ یا ―k― را به نمایش میگذارند. استراتژی r برای محیطهای ناپایدار (به سرعت در حال تغییر) مطلوب است، و مبتنی بر چرخههای تولید مثل سریع است. ارگانیسمهایی که استراتژیست r هستند، به طور طبیعی بدنهای کوچکی دارند، و قادر هستند در زمان کوتاهی تعداد زیادی فرزند پراکنده کنند (مانند موش ها ، حشرات و باکتری ها). در عوض، در محیطهای با ثبات (قابل پیش بینی)، استراتژیستهای نوع K تمایل به رقابت موثر برای منابع را دارند. از آنجا که منابع موجود در اکوسیستمها محدود هستند، طبق استراتژی K آنها به دنبال بهربرداری حداکثر از منابع هستند.
از این رو، افراد این جوامع امید به زندگی طولانیتر و اندازه بدن بزرگتر همراه با فرزندان کمتری دارند که به نوبه خود نیاز به مراقبت بیشتری از سمت والدین تا زمان بلوغ دارند. بدیهی است، جمعیت انسانها مانند سایر پستانداران بزرگ (از جمله نهنگ) و برخی از گونههای درختان، استراتژی K را دنبال میکنند. معمولا موجودات یک استراتژی را انتخاب میکنند. اما این واقعیت وجود یک استراتژی سوم را بررسی میکند که در آن افراد و جمعیت خود را برای زنده ماندن در محض تکامل محیطها آماده میکنند.
در هر صورت، به نظر میرسد استراتژیهای موجود در سیستمهای طبیعی به طور خودجوش از تعامل بین محیط و ارگانیسمها با گذشت زمان پدید میآید. اینکه فرد یا یک جمعیت در مواجهه با تغییرات محیطی موفقتر عمل کنند، با توانایی آنها در پاسخ به چنین تغییراتی یا به عبارتی دیگر با قابلیت انطباق آنها مشخص میشود. بنابراین، بین استراتژی و لزوم انطباق موفقیتآمیز با شرایط جدید در محیط پیرامون، پیوند ضمنی وجود دارد. اما در اینجا، به نظر میرسد استراتژی کمی نزدیک به غریزه است تا بحث. به طور کلی، توانایی سازگاری در ارگانیسمها تا حدودی توسط ژنهای موجود در ظاهر (مثلاً رنگ چشم شما) و عملکرد (مثلاً درجه بینایی) و ویژگیهای محیط (مثلاً شدت و منظم بودن نور) تعیین می شود، که در آن توسعه مییابند و برای زنده ماندن تلاش میکنند. بنابراین میتوان گفت در استراتژی زمان، موقعیت مکانی و تاریخ اهمیت بالایی دارد.
اینکه ما در زندگی کموبیش موفق هستیم، بستگی به این دارد که چگونه میتوانیم به تغییرات محیطی که در آن غوطهور هستیم پاسخ دهیم. این توانایی تا حدی با ویژگیهای شخصیتی ما و تعادل پویا بین فرصتها و تهدیدها در محیط پیرامون ما مشخص خواهد شد. طبعاً درک ما از آنچه تهدید است یا فرصت، با توجه به ماهیت شناختی ما و اهدافی که برای هدایت زندگی تعیین میکنیم متفاوت است. بیشتر نوزادان به روشهای مشابه (غریزی)، اغلب بر اساس یک استراتژی آزمون و خطا، به تغییرات در محیط (مانند نور یا صدا) پاسخ میدهند. بر خلاف سایر ارگانیسمها، انسانها با رویکرد عقلانی خود استراتژیهایی را برای دستیابی به اهداف خاص و فراتر از تلاش اولیه برای بقا تدوین میکنند. در این زمینه، به نظر میرسد استراتژی به جای تصمیم گرفتن از غریزه، تصمیمگیری عقلانی باشد، گرچه ما معمولاً تمایل به استفاده همزمان از هر دو روش را داریم.
در سطوح پیشرفته سازمانی، انسانها استراتژیها را به عنوان تابعی برای هدایت و تمرکز بر تلاشهای خود رسمیت میبخشند. در یک سازمان تجاری (یک شرکت)، چنین تلاشهایی بر ایجاد ارزش برای سود و هدایت سازمان به سمت آینده متمرکز میشوند. در این زمینه، محیط ما بازاری با منابع محدود است، بنابراین در آن رقابت وجود دارد. این محیط ممکن است کم و بیش پایدار باشد، اما درحال تغییر است. شرکتها برای جلوگیری از انتخاب شدن توسط محیط، برای سازگاری تلاش میکنند. استراتژی در اینجا به یک عمل سیستماتیک و منطقی تبدیل میشود. فرایندی است که میتواند برای دستیابی به موفقیت در اهداف شرکت مدیریت شود.
در مقاله بعدی به بررسی تعریف استراتژی از دید مدیریت و تعریف مدیریت استراتژی میپردازیم.
.
پدیدآورنده: نوید شریفی