مزیتها و فقدان استراتژی برای سازمان
مدیریت استراتژی اساساً برای هر سازمان مورد نیاز است و مزایای مختلفی را ارائه میدهد. شاید مزایای استراتژی را خیلی کلی دیده باشید، یا اصلا بسیاری شرکت که هیچ برنامه استراتژی ندارند و موفق هستند را مشاهده کردهاید و مزیتی برای استراتژی نمیبینید. در این مقاله سعی بر آن است شما را از مزایای استراتژی مطلع کنیم و نشان دهیم آیا با نبود استراتژی در دنیای امروز واقعا میشود به موفقیت دست پیدا کرد؟ استراتژی چه کمکی میتواند به سازمان ما بکند؟
چرا استراتژی شرکت؟
استراتژی شرکت ویژگیهای مختلفی دارد که هر شرکتی نیاز دارد تا استراتژی برای خود داشته باشد. در ادامه هریک از این ویژگیها را بررسی میکنیم، تا بتوانیم به جمعبندی نسبت به آن پیدا کنیم.
۱ـ جهانی
استراتژی به شبکه پیچیدهای از افکار، ایدهها، بینشها، تجربیات، اهداف، تخصص، خاطرات، ادراکات و انتظارات اشاره دارد که راهنماییهای کلی برای اقدامات خاص در جهت دستیابی به اهداف خاص ارائه میدهد. ملتها در مدیریت سیاستهای ملی خود یافتند که، لازم است استراتژیهایی که عوامل سیاسی، اقتصادی، فناوری و روانشناختی را به همراه عناصر نظامی تنظیم و موجب همبستگی میشوند را تکامل دهند. در واقع این مدیریت از سیاستهای ملی، روابط بینالملل یا حتی یک بازی در زمین بازی، راهی را برای ما مشخص میکند که باید برای سفری که در پیش داریم آن را پیش ببریم.
۲ـ همگام با تغییر محیط
محیط امروزی دنیا بسیار پویا و سریع در حال تغییر است، بنابراین عملکرد هر شرکت تجاری به روز را بسیار دشوار میکند. به دلیل عدم قطعیت، تهدید و محدودیتها، شرکتهای تجاری را تحت فشار زیادی قرار میدهد و در تلاش هستند تا راهها و روشهای بقا و سالم پیش رفتن را پیدا کنند. در چنین شرایطی، تنها راهکار استفاده بهینه از مدیریت استراتژی است که میتواند به مدیریت شرکت کمک کند تا فرصتهای ممکن را کشف کند و در عین حال با به حداقل رساندن تهدیدهای مورد انتظار به یک سطح بهینه از کارآیی دست یابد.
۳ـ نقطه ضعف رقابتی را به حداقل میرساند
استراتژی نقطه ضعف رقابت را به حداقل میرساند و بر مزیت رقابتی میافزاید؛ به زبان سادهتر تهدیدها را به فرصت تبدیل میکند. به عنوان نمونه، شرکتی مانند Hindustan Lever Ltd متوجه شد که صرفاً با ادغام با شرکتهایی مانند Lakme، Milk food، Ponds، Brooke bond، لیپتون(Lipton) و دیگر شرکتها که کالاهای مصرفی سریع را به تنهایی در اختیار شما قرار میدهد، آن را به عنوان رهبر بازار تبدیل نمیکند بلکه فعالیت در کسبوکار خرده فروشی به آن کمک کرد تا سود سنگینی را به دست آورد. سپس غول خرده فروشی خود “Margin Free” را راهاندازی کرد که رهبر بازار ایالت کرالا هند شد. به همین ترتیب ، گروه R.P. Goenka و گروه Muruguppa متوجه شدند که صرفا تصرف و تملیک به آنها کمک نمیکند و نیاز به تغییر مجدد محصولات و طراحی مجدد نامهای تجاری آنها است. این استراتژیها برای آنها جواب داد.
۴ـ حسی روشن به چشم انداز و تمرکز واضحتر روی اهداف
هر بنگاهی که در یک صنعت رقابت میکند یک استراتژی دارد، زیرا استراتژی به چگونگی دستیابی به یک هدف معین اشاره دارد. “استراتژی” آنچه را که ما به عنوان هدف میخواهیم را مشخص میکند و مسیر دستیابی به آن هدف را در بازار ترسیم میکند. این پایه و اساس تأسیس یک شرکت تجاری است. و این یک شرط اساسی برای بقا و حفظ خود در محیط در حال تغییر امروز با ارائه دید و تشویق برای تعریف مأموریت است.
۵ـ ایجاد انگیزه برای کارمندان
باید توجه داشت که کارایی و وفاداری به کار نسبت به مدیریت فقط در سازمانی که تحت مدیریت استراتژی قرار دارد، میتوان انتظار داشت. هر راهنمایی در مورد اینکه چه کاری باید انجام شود، چه زمانی انجام شود، چگونه باید انجام شود و توسط چه کسانی باید انجام شود به همه کارمندان داده میشود. این باعث میشود آنها بدون هیچ گونه تردید در انجام وظایف خود با اطمینان و آزادتر عمل کنند. کارآیی، کارآمدی و وفاداری آنها که منجر به سلامت و بازده خوبی در صنعت میشود، نتایج سیاستهای گستردهای است که توسط مدیریت استراتژی اتخاذ میشود.
۶ـ تقویت تصمیمگیری
تحت مدیریت استراتژی، اولین قدمی که باید برداشته شود، شناسایی اهداف دغدغههای تجارت و کسبوکار است. از این رو شرکتی که بر اساس اصول اساسی مدیریت استراتژی سازمان یافته باشد، به دلیل تصمیمگیریهای مؤثر و حساب شده سفری آرام و را در این اقیانوس متلاطم خواهد داشت. این نکته نیازی بیش از پیش به مدیریت استراتژی را نشان می دهد.
۷ـ روشی کارآمد و اثربخش در اجرای اقدامات برای رسیدن به اهداف
استراتژی درک روشنی از اهداف و معیارهای عملکرد را برای کارکنان در همه سطوح و در همه زمینههای عملکردی فراهم میکند. بدین ترتیب اجرای آن بسیار راحت است و حداکثر هماهنگی و همگام سازی را امکان پذیر میکند. در نتیجه، نتایج مورد انتظار کارآمدتر و اقتصادیتر به دست میآیند.
۸ـ درک بهتر از محیطهای داخلی و خارجی کسبوکار
تدوین استراتژی مستلزم مشاهده و درک مستمر از متغیرهای محیطی و طبقهبندی آنها به عنوان فرصت و تهدید است. این همچنین شامل دانستن اینکه تهدیدها جدی یا گاهبهگاه هستند و فرصتها شایسته یا حاشیهای هستند. با چنین راهبردی درک بهتر از محیط و صنعت فراهم میشود.
فقدان استراتژی، آیا ممکن است؟
اگر بخواهیم صحبت از عدم برنامه ریزی رسمی یا مدیریت استراتژی کنیم، میتوان گفت یک سازمان میتواند بدون استراتژی، سودآوری خود را ادامه دهد (یا حتی آن را افزایش دهد). اگر به تنهایی در مورد استراتژی صحبت کنیم، پاسخی حاصل نمیشود، زیرا استراتژیها به شکل خالص آنها یک ویژگی ذاتی شناخت بشر و در راستای گسترش سازمانهای انسانی است و به همین ترتیب نمیتوان آنها را تفکیک کرد.
هنگامی که استراتژی بارویکردی رسمی تبدیل به روشی در ارتباط با کارکردهای سازمانی و ساختار میشود، (همانگونه که مینتزبرگ پیشنهاد میکند) میتواند توانایی تطبیق، یادگیری یا ایجاد بیش از حد برنامهریزی و کنترل را مختل کند. این مسئله باعث افزایش علاقه به مزایای احتمالی روشهای غیررسمی برای مقابله با تغییرات و عدم قطعیت میشود. هرگونه مطالعات در این روند مدیریت نوظهور نشان میدهد که نتایج بسیار وابسته به متن هستند و بنابراین هنوز زود است که بگوییم کدام رویکرد بهتر است. پس میتوانیم پارادوكس ناشی از این بحث را به روش زیر نشان دهیم:
نمونه: اجازه دهید یک شرکت کوچک را تصور کنیم که تصمیم دارد، تصمیمگیری را تا حد امکان انعطافپذیر و دمکراتیک نگه دارد. شرکت از راهکارهای دقیق و کاملا مشخص اجتناب میکند، اما تدوین یک سیستم ارتباطی ساده را انجام دادهاست، که امکان پاسخگویی سریع به تغییرات در رفتار مصرفکننده و لجستیک عملیاتی را فراهم میکند. بنابراین شرکت تصمیم گرفته است که استراتژی را رسمی نکند و یک رویکرد هوشمندانه پاسخگویی را حفظ کند. این تصمیمات سرمایهگذاری را برای اجرای بیشتر مدیریت استراتژی همراه دارد که باعث افزایش هزینههای غیرضروری تولید میشود و از طرف دیگر، شانس آنها برای انطباق سریع با تغییرات در بازار و زنجیره تأمین را کاهش میدهد. از این گذشته، صنعت کوچک و غیرقابل پیشبینی است.
آیا میتوانیم بگوییم که در این حالت بنگاه به هیچ وجه استراتژی ندارد؟ احتمالاً جواب نه است. اگرچه میتوانیم بگوییم که این شرکت تصمیم گرفته است که روند استراتژی خود را رسمی نکند، اما بدیهی است که این شرکت، یک استراتژی با رویکرد غیررسمی را به اجرا گذاشته است. ما حتی میتوانیم کمی بیشتر توضیح دهیم که بگوییم در این حالت استراتژی یک چشمانداز (یک روش خاص برای انجام کار) است و در عین حال از یک الگو بیرون آمده است. در هر صورت، بنگاه در حال تنظیم جهت، موقعیت و تعریف سازمان خود است. برای انتخابی انعطافپذیر و فراتر از انتخابی تشریفاتی، شرکت باید خود و محیطی را که در آن حضور دارد، بشناسد و خود را به موقع طرحریزی و نقشهریزی کند. این یک فرآیند است، در واقع این روند فرایند استراتژی رسمی است.
سرانجام پارادوكس در مورد استراتژی در سازمانها این است كه، نداشتن یك استراتژی با رویکردی رسمی (یا مدیریت استراتژی) به خودی خود یك استراتژی است. بنابراین این سؤال مطرح می شود، كه آیا استراتژی باید نهادینه شود یا نه، یا به عبارت دیگر، آیا ما استراتژی را به عنوان یك فرایند دیگر در ساختار سازمانی درونی میكنیم. در رویکرد غیررسمی استراتژی خود را در فرایند تصمیمگیری کلی نشان خواهد داد در حالی که در رویکرد رسمی، استراتژی در فرایندهای مدیریت استراتژی متمرکز است. در بنگاههای بزرگ، این فرآیند میتواند غیرمتمرکز باشد و بخشی از هر (یا بیشتر) واحد کاری (به عنوان مثال بخشهایی مانند تولید، امورمالی یا بازاریابی) باشد.
در هر صورت و از منظر تاریخی، استراتژیست نهایی در یک شرکت اغلب رئیس، یعنی مدیر (یا مدیر اجرایی، مدیر عامل) است. گرایشهای جدیدی در مدیریت وجود دارد، بنابراین گرایشهای جدیدی نیز در مدیریت استراتژی وجود دارد. علاوه بر این، در این دوره، شرکتهایی که میتوانند به عنوان رقیبی برای شما در هر صنعتی باشند در حال استفاده از استراتژیهای کلاسیک و بهروز هستند تا بتوانند نسبت به دیگر رقبا به مزیتی رفابتی دست پیدا کنند. همان طور هم که بررسی کردیم امروزه استراتژی نداشتن خود استراتژی محسوب میشود. پس کاری نکردن و بیبرنامه پیشرفتن خود نیازمند استراتژی است یا شرکت محکوم به زوال و عقبنشینی است.
با تمام این بررسیها به این موضوع پی میبریم که استراتژی عنصری لازم و جدایی ناپذیر برای سازمانی است که به دنبال، دستیابی به موفقیتی پایدار و اصولی است. استراتژی مسئلهای است که دوری از آن یا ممکن نیست یا سبب آسیبی ماندگار به سازمان میشود.
.
پدید آورنده: نوید شریفی