تفکر استراتژیک

استراتژی فقط یک برنامه نیست، بلکه یک خط فکری است؛ استراتژی بخشی از مدیریت استراتژی است که بدون آن اجرای استراتژی می‌توان گفت که ممکن نیست. تفکر استراتژیک خارج از مدیریت استراتژی یک سبک فکری است که زندگی روزمره ما نیازمند آن است.

در سلسله مطالب قبل استراتژی  را با تمام خوبی و بدی‌هایی که داشت بررسی کردیم و تمام سطوح آن را شناختیم. آنچه تفکر را استراتژیک می‌کند، متمرکز بودن، منطقی، عقلانی و سنتز سیستمی افکار به منظور سازگاری با تغییر است و از همه مهم‌تر قابل اجرا و عملی بودن آن است. از این رو، در مواجهه با تغییر، وقتی ذهن ما به «سنتز کردن پاسخ‌های مجازی» توجه می‌کند، به صورت استراتژیک فکر می‌کنیم تا بتوانیم اهداف خود را به درستی تنظیم و آن را اجرا و انجام دهیم. ما می‌توانیم به صورت استراتژیک فکر کنیم که با آن روبرو شویم، از آن جلوگیری کنیم و یا حتی مانع اثرات تغییر آن شویم. نکته مهم این است که میان استراتژی و استراتژیک تفاوت است؛ در واقع استراتژیک جنبه عملی بودن را هم در بر می‌گیرد در ادامه ما به تفکر اجرایی می‌پردازیم و به همین سبب از تفکر استراتژیک استفاده می‌کنیم. در بنگاه‌ها، تفکر استراتژیک به عنوان روشی شناخته می‌شود که به شناسایی استراتژی کمک می‌کند. در این زمینه، هراکلوس (Heracleous) هدف از تفکر استراتژیک را به عنوان کشف استراتژی‌های تخیلی و جدید که می‌تواند مجدداً قوانین بازی رقابتی را کشف کند و آینده‌های بالقوه را با گذشته متفاوت قابل پیش بینی سازد. اگرچه آگاهی در مورد تعریف و مفهوم تفکر استراتژیک در بنگاه‌ها در طی دهه‌های گذشته افزایش یافته است، اما هنوز توافقی در مورد تعریف مفهوم یا توضیحی کامل از روند آن وجود ندارد. در واقع، این مفهوم اغلب به عنوان یک مقوله بالاتر در برنامه‌ریزی استراتژی یا حتی به عنوان مترادف آن استفاده می‌شود. پس در ادامه ابتدا نشان می‌دهیم که تفکر استراتژیک و برنامه‌ریزی استراتژی دو فرایند متفاوت هستند.

لیدکا (Liedtka) پنج عنصر یا ویژگی را ارائه می‌دهد که یک تفکر استراتژیک را به یک فرآیند تبدیل می‌کند:

  1. چشم‌انداز سیستمی
  2. قصد و نیت استراتژیک
  3. فرصت طلبی هوشمند
  4. آگاهی زمان
  5. مبتنی بر تئوری

چشم‌انداز سیستمی: نیاز به تفکر (یا درک واقعیت) وسیع‌ترین محدوده ممکن را در نظر می‌گیرد. این بدان معناست که تفکر استراتژیک نیاز به توانایی مرور در سیستم‌ها را دارد، نه فقط پردازش‌ها. در سطح شرکت، چشم انداز افکار ما باید فراتر از حد سازمان و صنعت آن باشد. از طرف دیگر، محدودیت‌های فکری مدیران سبب محدود شدن آنها به تفکر و روش‌های آشنایی که دارند می‌شود.

این بدان معنی است که حد و مرز دید ما نسبت به جهان، حد و مرز تفکر استراتژیک ما است. فراتر از حد مجاز به طور سیستماتیک، چالش بزرگی برای همه مدیران است. در زمینه تجارت، لیدکا پیشنهاد می‌کند که «تفکر استراتژیک» باید از دیدگاه‌های مختلف بتواند پیوندهای عمودی درون سیستم را پیدا کند.

از این رو، مدیر در این مورد باید بتواند “رابطه بین شرکتی، سطوح کسب‌وکار، استراتژی‌های عملکردی، با بستر خارجی و انتخاب‌های شخصی که به صورت روزانه می‌گیرد را ببیند. علاوه بر این، به صورت افقی، او باید ارتباط بین بخش‌ها و کارکردها و بین جوامع تهیه کنندگان و خریداران را ببیند. ” به عبارت دیگر، مدیر باید یک الگوی ذهنی از پایانی کامل برای سرانجام سیستم خلق ارزش داشته باشد و وابستگی‌های متقابل درون آن را درک کند.

قصد و نیت استراتژیک: دومین ویژگی تفکر یا قصد استراتژیک است. این ویژگی حس مشترکی است که جهت، هدف، تمرکز و سرنوشت افراد شرکت را در نظر می‌گیرد. از نظر لیدیکا قصد استراتژیک، این تمرکز را فراهم می‌کند که افراد درون سازمان بتوانند از انرژی خود استفاده کنند و این انرژی را به کار گیرند. در برابر حواس پرتی‌ها مقاومت نشان دهند و تمرکز تا رسیدن به هدف و تلاش برای رسیدن به آن حفظ کنند. در همین زمینه، لیدیکا همچنین اظهار دارد که – (…) در چرخش بهم ریختگی‌های سازمان که حاصل از تغییرات است، چنین انرژی روانی ممکن است از کمیاب‌ترین منابع یک سازمان باشد، و فقط کسانی که از آن استفاده می‌کنند موفق خواهند شد. بنابراین، تفکر استراتژیک باید هدایت شود و آن را در خدمت اهداف مشترک در سازمان قرار دهیم تا هم افزایی بیشتری را به وجود آورد. ایده‌هایی که هدف مشترک در شرکت را در نظر نمی‌گیرند، تمرکز را منحرف می‌کنند، تلاش و وقت زیادی را هم مصرف می‌کنند.

فرصت طلبی هوشمند: ویژگی سوم فرصت طلبی هوشمند است که، توجه به باز بودن فرصت‌های استراتژیک در محور هدف شرکت را در نظر می‌گیرد. از نظر لیدکا، فرصت طلبی هوشمند شرط آگاهی از هر فرصتی است که نه تنها می‌تواند فرصتی برای تقویت استراتژی‌های در حال اجرا باشد بلکه فرصتی برای گشودن به اقدامات استراتژیک جدید و پیش بینی نشده مناسب‌تر برای شرایط محیطی از وضعیت یک دوره است. یک شرکت باید بتواند با محیط متغیر خود سازگار باشد بدون اینکه فقط به توانایی مدیریت عالی خود برای پیش‌بینی تغییرات تکیه کند بلکه به توانایی‌های آنها برای در نظر گرفتن فرصتهای استراتژیک پیش‌بینی نشده نیز اعتماد دارد. مدیران با آگاهی از آنچه تجربه کرده‌اند و از سیستم و هدف شرکت می‌خواهند از چنین فرصتهایی آگاهی داشته باشند.

آگاهی زمان: ویژگی چهارم تفکر استراتژیک آگاهی مداوم و استفاده از رابطه استراتژی بین گذشته، حال و آینده است. در این زمینه، استدلال می‌شود که تفکر استراتژی سه اصل را رعایت می‌کند. اول این که آینده از گذشته پدید می‌آید، دوم این که وقایع کنونی که برای آینده بسیار مهم هستند حوادثی هستند که از روندها و الگوهای گذشته فاصله می‌گیرند و سرانجام اصل سوم حاکی از مقایسه مداوم و چرخه‌ای از حال و آینده است. این نشان می‌دهد، ایده‌ها استراتژیک مبتنی بر صرفاً توصیف حال و یا چشم انداز آینده، بدون آنکه یادگیری تجربه گذشته را شامل شود، احتمالاً ناکام خواهند ماند.

مبتنی بر تئوری: آخرین ویژگی تفکر استراتژیک مبتنی بر نظریه بودن آن است. این ویژگی روش علمی را منعکس می‌کند، زیرا به فرمول و آزمایش سیستماتیک فرضیه نیز می‌پردازد. لیدکا استدلال می‌کند که به دلیل افزایش حجم داده و اطلاعات در بنگاه‌های معاصر و کاهش زمان در دسترس برای پردازش آنها، امکان تدوین و آزمایش فرضیه خوب به طور کارآمد برای مدیران بسیار مهم و حیاتی شده است. روش علمی در این حالت، هر دو تفکر خلاق و تحلیلی را در یک چرخه متوالی و تکراری از فرمولاسیون و آزمایش فرضیه هماهنگ و جفت می‌کند.

سرانجام، تفکر استراتژیک ادغام پنج صفت را که بالا توضیح داده شد، در نظر می‌گیرد. به تعبیری دیگر نتیجه متفکر استراتژیک می‌تواند چنین تعریف شود:

« شخصی است که دارای دیدگاه گسترده‌ای است که کل و اتصالات بین اجزای سازمان را می‌بیند، چه در سه سطح عمودی استراتژی (شرکت، کسب‌وکار و عملیاتی) و چه در عناصر افقی سیستم و ارزش‌های آن. این دیدگاه شامل آن احساس آینده می‌شود که مؤسسه را به حرکت در می‌آورد، از جمله احساس در جایی که آینده با گذشته ارتباط داشته و از هم جدا شود و در زمان حال خواستار آن است. فرایندی که یک موسسه به آن آینده سوق داده می‌شود، یک آزمایش تجربی است، که از تفکر خلاق برای طراحی گزینه‌ها و تفکر انتقادی برای آزمایش آن‌ها استفاده می‌کند. سرانجام، متفکر استراتژیک همیشه در خدمت فرصت‌های نوظهور، هدف مشخص و تناسب مداوم آن هدف است.»

در نتیجه هدف از تفکر استراتژیک، ایجاد ارزش در هر کجا و هر زمان ممکن است. این هدف را می‌توان از منظر کلاسیک متمرکز بر رقابت دانست، یا از منظر معاصر در رابطه با تغییر و سازگاری توضیح داد. از دیدگاه رقابت، هدف تفکر استراتژیک تولید ایده‌هایی برای افزایش رقابت شرکت است، بیشتر ایده‌هایی که تقلید از آن‌ها دشوار است (توسط رقبا). از دیدگاه تغییر، هدف از تفکر استراتژیک افزایش توانایی بنگاهها برای سازگاری با محیط متغیر داخلی و خارجی است. به عبارت دیگر، هدف سازگاری است.

پدید آورنده: نوید شریفی

تفکر استراتژیک: جنبه نرم مدیریت استراتژی
برچسب گذاری شده در:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *